urlocalzosha - Zosha
Zosha

~‌ Hey There! :P

29 posts

Urlocalzosha - Zosha

خیلییی ممنونم از همتون که پستام رو لایک کردین و به ۵۰ لایک رسیدیم

جاتون وسط اینجاست : ❤

Everyone, thank you so much for getting me to 50 likes, luv y'all😭😭🤍

  • nolik
    nolik liked this · 8 months ago
  • sillysnaildraws
    sillysnaildraws liked this · 8 months ago
  • urlocalzosha
    urlocalzosha liked this · 8 months ago

More Posts from Urlocalzosha

8 months ago

امروزم بدک نگذشت.

ساعت چهار صبح خاله‌م با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.

یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.

سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻

بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟

+ بخاریه.

- توش جیش میکنیم؟

+ نه.

- چرا.

بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.

کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.

(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)

نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)

از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.

کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.

بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.

حالا تو ماشین :

مادر : حالا تو به کی رای دادی؟

(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)

پدر : دزد بزرگ.

به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.

برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..

به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..

رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..

وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.

برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.

واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :

اون بنده خدا تا ابد :

یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.

امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.

بدرود.

 .

جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>


Tags :
8 months ago

با یه کار نسبتا قدیمی اومدم

حوصله کشیدن ندارم دارم اینجا رو با چیزای زیرخاکی پر میکنم😂

مال ۱۴۰۲عه فکر کنم

یکم دیگه اولین چیزی که کشیدمم میزارم دور هم بخندیم بهش👍🏻

رفرنس : شینوبو کوچو

جهت کیفیت بهتر کلیک کنید

Totally old art.. from 2023 idk

Lazy to draw so just putting random old arts here 😂

Imma post the first art I drew too so we could laugh at it together👍🏻

Refrence: Shinobu Kocho

Click for better quality


Tags :
8 months ago
Work In Progress

Work in progress 😂😂

دارم میزنم تو کشیدن نقاشیای داستانی

این وسط دارم یه مانگا هم طراحی میکنم، با حضور بروبچه های بانتن😭🔥


Tags :
8 months ago

خدایا امیدوارم هر چرت و پرتی که قراره بعد همه اینا اتفاق بیوفته خنده دار باشه

Gosh I hope whatever bullshit happening next is funny


Tags :
8 months ago

*^*

C:
C:

c: