Lemme Kill Myself The Damn Nails Are Taking A Lifetime

Lemme kill myself the damn nails are taking a lifetime😭😭
واقعا بزار خودمو بکشم این ناخونا تا آخر عمرم قراره طول بکشن خدایا بسه دیگه-
-
sergiopolis liked this · 7 months ago
-
artistory6 liked this · 7 months ago
-
christabelq liked this · 8 months ago
-
nolik liked this · 8 months ago
-
misty-sees-you liked this · 8 months ago
-
sillysnaildraws liked this · 8 months ago
-
urlocalzosha liked this · 8 months ago
More Posts from Urlocalzosha

I've spent 12 freaking hours on this🥰🔪
There's lot of genderswapped characters that I drew, from jjk, tokrev & some others I'm gonna draw later
Click for better quality
Slayed of failed?😃
۱۲ ساعت کوفتی سر این لعنتی وقت گذاشتم مشیلنلیشلیشنباشمابش
کلی کاراکتر از کلی انیمه مختلف آوردم جنسیتشونو برعکس کردم کشیدمشون🥰
زیادی حوصله دارم-
تازه بازم از این جزئیات دارا میخوام بکشم و خودمو شکنجه کنم👍🏻😐
جهت کیفیت بهتر کلیک کنید رو عکس
چطور شده؟
امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم تازه یه سریا هم قراره بیان بازم-)
آرامش خوبی داره، فقط باید بشینی رو چمنا، باد موهات رو تکون بده و مدیتیشن کنی
جاده ی خوبی داره نسبتا، ولی بهتره شب نری، خیلی تاریک و پیچ در پیچه. اگه تهران باشی دو ساعته میرسی.
عنکبوتای نازی هم داره، یه بار یکیشو دیدم که پاهاش قرمز بود.
هنوز کلی برف روی قله ها مونده بود!
وسط راه نزدیک یه پرتگاه توقف کردیم استراحت کنیم. تمرین سنگ پرتاب کردن کردم. اولش دستم ضعیف بود، کج هم میزدم که بابام اومد گفت چرا مثل دخترا پرتاب میکنی. (خب دخترم دیگه-)
دیگه زوشا قاطی کرد، آستینو بالا زد چنان سنگارو پرت کرد که پشماتون بریزه. دو سه تاش از یک سانتی متری صورت مامانم و داییم رد شد-
به شهرک که رسیدیم چون خیلی فاصله داره تا خونمون همون جا خریدامونو کردیم. تخم مرغ بومی و یه تخم غاز هم گرفتیم. اندازه دوتا تخم مرغه که خب طبیعیه.. غاز خودش اندازه دوتا اردکه.
تو ویترین یه مغازه الکتریکی یه گربه خوابیده بود، انگار از کل جهان جدا بود اهمیتی به اطرافش نمیداد. فقط محکم پلک هاشو بسته بود.
یکم سبزیجات و جوجه گرفتیم و رفتیم سمت خونه..
صبحونه رو کنار هم خوردیم، نون سبوس دارش به قرمزی میزد.
بعدم به کارای خودمون مشغول شدیم..
ظهر وسط آفتاب سگ پز رفتم بدمینتون بازی کردم، برگشتم داخل نفس نداشتم فقط ولو شدم، سقفو صورتی میدیدم XD
با پسرخاله کوچولوم وقت گذروندم یه گلم گذاشتم رو کلهش. جوجه درست کردیم. زغالش خراب بود مجبور شدیم عوضش کنیم. زیاد چیزی نخوردم.
نزدیکای عصر به باغ یه عزیزی (اجازه داد بهمون) دستبرد زدیم و نزدیک یه کیلو آلبالو چیدم، یه سریاشون خیلی درست بودن اندازه ی گیلاس، احتمالا چون بذرشون مجارستانی بوده. کلی آلوچه چیدیم (گوجه سبز میگید بهشون؟) کلی گل چیدم که بیشترشون خشک شدن.. یه سریاشون شبیه شیپور بودن، میخوام بچسبونمشون توی دفترم.
(بماند که کلی شته از داخلشون کشیدم بیرون-)
بیشتر اون آلبالو ها رو میخوام بدم به چندتا از دوستام. چند وقته باهام حرفی نزدن، پس از راه دوستی وارد میشم.
از لا به لای کلی گندم و علف هرز رد شدم که تا یکم پایین تر از شونه هام رشد کرده بودن، داشتم خفه میشدم
از کنار یه مرکز ثبت رای هم رد شدیم.. شربت نذری میدادن.
پسرخاله گرامی هم کلا علاقه خاصی به شب راه افتادن داره شب اومده میگه دو ساعته با خانوادم میرسم.
خوبه بزرگوار تو ماشینش محسن لرستانی پلی نمیکنه وگرنه ده دقیقه بعد از پیامش رسیده بود. با سر و کله شکسته البته-
احتمالا شنبه صبح برگردیم..
راستی، کلی صفحه جدید به بولت ژورنالم اضافه کردم، عکسشونو میزارم
بدرود.




Shout out to my new windbreaker oc :D
Okay her name is muna, she's the older sister of umemiya (only have the same mother) and the acting leader of bofurin *-*
Is persian-japanese
Since umemiya is really similar to gojo, I got the idea to give him a geto-like sibling.
Some random facts about her :
She's great at parkour, is also super flexible (probably even better than rindou)
Has a spider web tattoo
In total, she has 4 piercings
Loves martial arts
She isn't really active in social media but many people follow her and like her posts
NOT ashamed of a single thing
Likes growing hair but she says it will bother her in fights
Has a good relationship with suo and hiragi
First time she appears in anime : during shishitoren and bofurin's fight in the theater, she just breaks a window and comes inside like it's the most normal thing in the world and had a 'talk' with choji. (gets stabbed in the throat)
In her early days, She once fell off a roof while doing parkour and broke her head , left hand and right leg
Quote : parkour is my life.
Click on the pic for better quality
---
بیاید با اوسی جدیدم تو ویند بریکر آشنا بشید D:
اوکی اسمش مونا عه، خواهر بزرگه ی اومهمیا (فقط مادرشون یکیه) که گاهی اوقات نقش خالی لیدر تو بوفورین رو پر میکنه
ایرانی-ژاپنیه
از اونجایی که اومهمیا خیلی شبیه گوجو عه ایده شو پیداکردم که یه خواهر گتو-طور بهش بدم.
یه سری فکت رندوم راجبش :
تو پارکور کارش عالیه و حسابی انعطافپذیره (احتمالا از ریندو هم بهتر)
یه تتوی تار عنکبوت داره
در کل ۴ تا پیرسینگ داره
عاشق هنر های رزمیه
خیلی تو فضای مجازی فعالیت نداره ولی افراد زیادی فالوش میکنن و پستاشو لایک میکنن
اصلا از چیزی خجالت نمیکشه
دوست داره موهاشو بلند بزاره ولی میگه تو دعوا اذیتش میکنه
ارتباط خوبی با سو و هیراگی داره
اولین باری که تو انیمه حضور پیدا میکنه : اواسط دعوای شیشتورن و بوفورین تو تئاتر، یه پنجره رو میشکنه و میاد داخل انگار که نرمال ترین حرکت تو جهانه، بعدشم یه 'صبحتی' با چوجی میکنه. (گلوش چاقو میخوره)
قدیما، یه بار موقع پارکور رفتن از یه پشت بوم افتاد و سر، دست چپ و پای راستش رو شکست
جمله معروف : پارکور زندگی منه.
جهت کیفیت بهتر کلیک کنید روی عکس
---

Work in progress 😂😂
دارم میزنم تو کشیدن نقاشیای داستانی
این وسط دارم یه مانگا هم طراحی میکنم، با حضور بروبچه های بانتن😭🔥
امروزم بدک نگذشت.
ساعت چهار صبح خالهم با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.
یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.
سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻
بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟
+ بخاریه.
- توش جیش میکنیم؟
+ نه.
- چرا.
بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.
کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.
(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)
نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)
از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.
کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.
بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.
حالا تو ماشین :
مادر : حالا تو به کی رای دادی؟
(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)
پدر : دزد بزرگ.
به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.
برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..
به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..
رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..
وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.
برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.
واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :
اون بنده خدا تا ابد :
یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.
امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.
بدرود.

جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>